venerdì 26 marzo 2010

مبارزه بی خشونت

مبارزه بی خشونت بر اصل ساده ای استوار می شود و آن نافرمانی است. اصلی که به ما می گويد مردم هميشه اوامر حاکمانشان را اجرا نمی کنند و گاه قادرند به کارهايی دست بزنند که برايشان ممنوع کرده اند. زيردستان از قوانين زبردستان تخطی می کنند. کارگران با اعتصاب خود اقتصاد را فلج می کنند. بوروکرات ها از انجام دستورات ساده سرباز می زنند. دانشجويان از خطوط قرمزی که برايشان معين شده عبور می کنند. نيروهای انتظامی از سرکوب خودداری می ورزند و حتی دست به شورش می زنند. وقتی همه اين اقدامات با هم رخ می دهند مردی که تا مدتی پيش از آن شاه يا ولی فقيه بوده در اندک زمانی تبديل به شهروندی عادی می شود. قدرت سياسی وقتی مردم حمايت خود را از آن دريغ کنند به سرعت از هم می پاشد. هرچند که تمام ساختارارتش ، وسائل نظامی، تانک ها و هواپيماها دست نخورده باقی بمانند. کارخانه ها، ظرفيت صنعتی و لوازم حمل و نقل ممکن است آسيب نبينند و شهرها حالت عادی خودشان را حفظ کنند. مردمی که بر مبارزه بی خشونت پافشاری می کنند از حاکمان و دولت خود همکاری و همياری انسانی اوليه و پايه ای را که هر دولت و سيستمی بدان نيازمند است، دريغ می کنند. اگر اين کار را به دفعات کافی و مدت زمان لازم انجام دهند آن دولت و حکومت خلع يد می شود و فاقد قدرت خواهد بود. اين، اصل اساسی و بنيادين عمل بی خشونت است

« عمل بی خشونت » يک عنوان کلی است که روشهای مختلفی از اعتراض، عدم همکاری با دولت و مداخله در حوزه های ممنوع را شامل می شود. در همه اين موارد کسانی که به مبارزه بی خشونت دست می زنند با انجام دادن کار ممنوعه يا خودداری از انجام کاری که دولت از آن ها انتظار دارد، بدون دست زدن به خشونت فيزيکی حاکمان را به زانو در می آورند

بايد توجه داشت که عمل بی خشونت در درجه اول « عمل » است. مبارزه بی خشونت در وهله اول « مبارزه » است و نمی تواند شامل انفعال، پاسيويته، مماشات و سازش باشد. بنابراين مبارزه بی خشونت نمی تواند برای پشت کردن بعضی افراد به تضاد و مبارزه ای که جريان دارد بهانه موجهی باشد. اين مبارزه وسيله، روش، يا تکنيکی است که کسانی که با تسليم شدن به قدرت، سازش يا سکوت مخالفند برای اعمال قدرت خودشان انتخاب می کنند

درباره مبارزه بی خشونت اشتباهات و توهمات رايجی وجود دارد. از جمله اين که رفتار سياسی در جريان يک تضاد را تنها به دونوع خشونت آميز و غيرخشونت آميز تقسيم می کنند. اشتباه ديگر اين است که مردم هر مبارزه يا رفتاری را که خوب است و يا دوست دارند بی خشونت بنامند و هر چه را که پسندشان نيست خشونت آميز لقب دهند. اشتباه رايج ديگر به خصوص در برخی از محافل سياسی در ايران اين است که انفعال را با مبارزه بی خشونت اشتباه می گيرند

آقای جين شارپ از معلمان و محققان معروف مبارزه بی خشونت ،رفتار سياسی در جريان يک تضاد را به شش گروه تقسيم می کند : « 1. تلاش برای متقاعد ساختن طرف ديگر با گفتگو و استدلال و در نهايت سازش و آشتی؛ 2. استفاده از روندهای صلح آميز موجود و نهادينه در جامعه و آئين نامه ها و مقررات همراه با تهديد؛ 3. خشونت فيزيکی عليه افراد؛ 4. خشونت فيزيکی عليه افراد همراه با تخريب مادی؛ 5. خشونت همراه با تخريب مادی؛ 6. عمل بی خشونت ؛ »

در تضاد بين مردم ايران با هيات حاکمه جمهوری اسلامی ما تا کنون شاهد هر شش گروه اين رفتارها بوده ايم. گروه اول رفتاری بود که در خاتمی و اغلب هوادارانش به چشم می خورد. گروه دوم را هنگامی ديديم که برخی از نمايندگان مجلس اصلاح طلب با به بن بست رسيدن اصلاحات راه تازه و فعال تری پيش گرفتند. گروه سوم و چهارم هميشه از سوی نيروی انتظامی، بسيج و لباس شخصی ها و اوباش اعمال می شود و گروه پنجم و ششم از سوی دانشجويان و مردم. هم مردم و هم هيات حاکمه ممکن است از يک يا چند روش همزمان استفاده کنند. آن چه اهميت دارد درک اين نکته است که اساسا تقسيم اصلی بين خشونت و غير خشونت نيست، بلکه بين « عمل » و « انفعال » است. تفاوت بين مبارزه بی خشونت و شکل های ملايم تر رويارويی يک تضاد مانند استدلال و متقاعد ساختن طرف ديگر، سازش، مصالحه و مذاکره بسيار مهم است

همه اين اشکال ديگر رويارويی ممکن است همراه با مبارزه بی خشونت به کار گرفته شوند ولی نبايد با آن اشتباه شوند. استدلال و گفتگو و مذاکره همه رفتاری « کلامی » هستند در حاليکه مبارزه بی خشونت رفتاری « عملی » است. برای مثال کارکنان جايی ممکن است بروند و از صاحب کار خود خواستار اضافه حقوق بشوند ولی عمل بی خشونت هنگامی است که از کار خودداری کنند تا وقتی که اضافه حقوق پرداخت شود. از همين رو سازش و مصالحه هم بخشی از مبارزه بی خشونت نيست. مبارزه بی خشونت ممکن است به سازش يا مصالحه منجر شود يا نشود. اين امر بستگی به روابط قدرت و موضوع مورد بحث دارد. مبارزه بی خشونت مثل « جنگ » رويارويی و مقابله با دشمن است. مبارزه بی خشونت به استراتژی دقيق و خردمندانه و تاکتيک های مؤثروانتخاب نبردهای مؤثر و کليدی محتاج است و از سربازانش شجاعت، انضباط و فداکاری می طلبد

مشخصه ديگر عمل بی خشونت که احتياج به تأکيد دارد خصوصيت « فوق قانون اساسی » بودن آن است. يعنی کسانی که دست به عمل بی خشونت می زنند خود را به قوانين رايج و به خصوص قانون اساسی حاکم ملزم نمی دانند و به آئين نامه های رايج درون حکومتی تکيه نمی کنند، حالا چه اين حکومت پارلمانی و چه غير پارلمانی باشد. تصادفی نيست که تا زمانی که اميدی به اصلاح طلبان پارلمانی هست مبارزه بی خشونت اوج و رونق خود را نمی يابد

انگيزه های مبارزه بی خشونت متفاوت هستند. برای برخی انگيزه اين انتخاب مذهبی است و برای برخی يک تاکتيک گذرا محسوب می شود. اما در اغلب موارد اين ملاحظات واقع گرايانه هستند که موجب اين انتخاب می شوند. مردمی که سلاحی در اختيار ندارند در برابر هيأت حاکمه ای که ارتش، بسيج، نيروهای پليس ضدشورش و نيروهای شبه نظامی مسلح و بی رحم دارد اگر واقع گرا باشند به مبارزه بی خشونت دست می زند. شکست آن ها در مبارزه خشونت آميز با شرايط تسليحاتی اينگونه نابرابر قطعی است، اما در جريان مبارزه بی خشونت به موقعيتی از نظر اخلاقی بالاتر دست می يابند و مبارزه را به ميدانی می کشند که در آن از حريف به مراتب نيرومند ترند

برخی تصور می کنند که هدف مبارزه بی خشونت آن است که نظر حاکمان را تغيير دهند و آن ها را به قبول نظريات مردم وادارند تا آن گاه که نظر حاکمان تغيير کرد اين تحول به تغيير در روابط منجر شود و ساختاری نزديک تر به خواست مردم را جانشين سازد. اما در واقع هميشه هدف مبارزه بی خشونت اين نيست. گاهی هدف مبارزه صرفا تغيير حاکمان و نظام است بدون اعتنا به اينکه نظر حاکمان تغيير کند. ازاين ديدگاه مبارزه بی خشونت می تواند اصلاح طلب يا « برانداز» باشد و اصلاح طلبی يا براندازی مبارزه لزوما تابع خصوصيت « بی خشونت » بودن آن نيست

از آنجا که مبارزه بی خشونت مانند مبارزه جنگی و رويارويی ارتش ها نياز به استراتژی و تاکتيک خاص خود دارد بررسی اجمالی نکات درباره متدها و تاکتيک و استراتژی می تواند برای مبارزان مفيد باشد. عمل بی خشونت می تواند « منفی » يا « مثبت » باشد. در عمل منفی مردم با خودداری از انجام کاری مبارزه را گسترش می دهند و يا به حاکمان ضربه وارد می کنند. به عنوان مثال شرکت نکردن مردم در انتخابات شوراها ضربه اي كاري بر همه محدوديت هاي انتخاباتي ازجمله نظارت استصوابی بود و در سوق دادن اصلاح طلبان به سوی اصلاح قانون انتخابات تاثير مهمی داشت

در عمل مثبت مردم دست به کاری می زنند که از آنها انتظار نمی رود. تظاهرات وسيع دانشجويان قبل از موعد 18 تير و غافلگيری حاکمان نمونه ای از عمل مثبت است. عمل بی خشونت نيز می تواند ترکيبی از « مثبت » و « منفی » باشد. متدهای مبارزه بی خشونت طيف وسيع و ناهمگونی را تشکيل می دهند. از فيليپين تا لهستان، از دانمارک و مقاومت در برابر نازيسم تا هند و مبارزه با امپراطوری انگليس. متدهای مبارزه بستگی به شرايط اقليمی و فرهنگی و ساختار مشخص روابط قدرت و ويژگی های اجتماعی حاکم و محکوم دارد. اما همه اين متدها، اعتصابات و تحريم ها، تشکيل نهادهای موازی با دولت ونافرمانی باعث می شوند که حريف بهايی برای درگيری پرداخت کند و با پرداخت اين بها تغييری اساسی و اجتناب ناپذير در معادلات قدرت شکل می گيرد.

يکی از اولين نکاتی که بايد درباره مبارزه بی خشونت و متدهای آن روشن کنيم اين است که مبارزه بی خشونت هرگز جدا از خشونت و به تنهايی وجود نداشته است. در واقع اغلب خشونت بخش جدايی ناپذير آن است. حتی زمانی که فعالان مبارزه بی خشونت با انضباط از دست زدن به هرگونه خشونتی پرهيز می کنند طرف مقابل آن ها اغلب به خشونت دست می يازد و يا به خاطر قدرت خارق العاده مبارزه بی خشونت که ناگهان ظاهر می شود خشونت را افزايش می دهد. حتی وقتی که يکی از طرفين حاضر نيست به خشونت دست بزند اغلب تهديد اين که امکان درگيری خشونت آميز وجود دارد بخشی از مقابله با قدرت است. حاکمانی که قصد سرکوب مبارزان بی خشونت را دارند هميشه با اين تهديد که مبارزه می تواند به خشونت وسيع و دوجانبه کشيده شود دست به گريبان هستند. در دوره مبارزه استقلال هند عليه انگليس، دولت بريتانيا با خشونت های پراکنده ای روبرو بود و بايست محاسبه می کرد که در صورت سرکوب شديد گاندی و طرفدارانش ممکن است با شکلی از يک جنگ داخلی روبرو شود. حتی خود گاندی که اعتقادی عميق و مذهبی و انضباطی آهنين در مراعات مبارزه بی خشونت داشت يادآوری اين نکته را که در صورت سرکوب جنبش بی خشونت استقلال طلبانه با جنگ و خشونت گسترده روبرو خواهد بود، هرگز دون شان خود نمی دانست

در مورد خاص ايران هم ما اين واقعيت را به وضوح می بينيم. هيأت حاکمه به خوبی می داند که اگر مبارزه بی خشونت مردم ما را سرکوب کند بايد بهای سنگينی بپردازد. اين « تهديد خشونت آميز » يک مؤلفه خارجی و يک مؤلفه داخلی دارد. در داخل ايران اين خطر وجود دارد که مردم و به خصوص نسل جوان دير يا زود در برابر سرکوب به خشونت روی بياورند. از سوی ديگر با حضور گسترده نظامی آمريکا در منطقه تهديد حمله نظامی آمريکا به ايران در لحظه ای که رژيم جمهوری اسلامی سرکوب مخالفان را کامل کرده باشد بيش از هر زمان ديگر ممکن می نمايد. تا زمانی که مخالفان سياسی رژيم به کار و حيات مشغول هستند و برای بحران ايران هنوز راه حل سياسی وجود دارد صبر و تامل دولت آمريکا با منافع سياسی آن دولت هماهنگ است و منطقی می نمايد. اين دو مؤلفه خشونت هيچ کدام راه حل های دلخواه و ايده آل نيستند و بخت مردم ما را برای رسيدن به ثبات، صلح و دمکراسی کاهش می دهند. اما وجود اين تهديد ها و امکان واقعی تحقق يافتن آن ها مبارزه بی خشونت را از نيرو و امکانات ويژه ای بهره مند می سازد

نکته مهم ديگر درباره متدهای مبارزه بی خشونت اين است که اين متدها اغلب فی البداهه و در جريان مبارزه خلق می شوند و نسخه های ازپيش نوشته شده ای برای آن ها وجود ندارد. برای امکانات و متدهای اين مبارزه دائره المعارف کامل و جهان شمولی نوشته نشده که با مراجعه به آن بتوان متدهای مورد نياز را استخراج کرد. گاه به نظر می رسد به تعداد اين متدها نمونه های تاريخی استفاده از آنها وجود دارد و صرف متد مبارزه موفقيت يا شکست آن را تخمين نمی زند. اگر روشن کردن چراغ اتومبيل ها و بوق زدن به نشانه اعتراض به رژيم و حمايت از دانشجويان باعث حمله نيروهای رژيم به اتومبيل های مردم و صرف انرژی عمده ای از نيروهای سرکوب با حداقل خسارات جانی از سوی اعتراض کنندگان بوده بايد گفت اين روش مبارزه موفقيت آميز بوده است

يکی از خصوصياتی که باعث بالا رفتن شانس پيروزی مبارزه بی خشونت می شود استراتژيک بودن آن است. مبارزه استراتژيک هميشه بر نقشه و دستاوردهای کوتاه و بلند مدت مشخصی استوار است و با برنامه ريزی مرتب و مداوم بسته به واکنش های نظام و روحيه و مقاومت مبارزان جهت حرکت را تعيين می کند. مبارزه بی خشونت بدون استراتژی تنها با شانس و اقبال بلند است که به پيروزی می رسد و مانند جنگ و مبارزه خشونت آميز محتاج تدوين و اجرای استراتژی است. هيچ فرمانده و ژنرال ارتشی سربازان خود را بدون نقشه و استراتژی و نقشه جنگ به ميدان نمی فرستد، حتی اگر به برتری کامل نظامی خود ايمان داشته باشد. استراتژی مبارزه بی خشونت بر اصول مشخصی بنا می شود. اين اصول را تجربه و تاريخ شکست ها و پيروزي های جنبش های بی خشونت به ما می آموزند. تحليل گران، محققان و رهبران مبارزه بی خشونت همه بر سر تمامی اين اصول به جمع بندی های يکسانی نرسيده اند ولی به طور کلی می توان اصول اين استراتژی را به سه گروه اصلی تقسيم کرد و مهم ترين آن ها را برشمرد. گروه اول اين اصول ناظر بر« آغاز و توسعه يا گسترش» مبارزه بی خشونت هستند. دسته دوم به « درگيری » و « مقابله » می پردازند و دسته سوم گروهی هستند که« تجزيه و تحليل و بررسی» مبارزه را شکل می دهند

  1. اصول گسترش مبارزه

* اصل اول : اهداف عملی مبارزه بايد از آغاز و دقيق و روشن اعلام شود

برای رعايت اين اصل هم توجه به « عملی » بودن هدف و هم دقت و روشنی گفتار اهميت دارد. مثلا اگر مبارزه ای هدف خود را رسيدن به « آزادی » اعلام کند با وجودي که امروزه کمتر کسی با آزادی مخالفت علنی خود را ابراز می کند و اين هدف می تواند برای گروههای مختلف اجتماعی جذاب باشد، ولی به عنوان يک هدف استراتژيک به اندازه کافی دقيق و روشن نيست. آزادی با نسبيت و ابهامی همراه است و اشکال متفاوت آن در نقاط مختلف دنيا و اندازه ها و امکاناتش برای مردم هرجا باعث می شود عنوان « آزادی » دست آويز هر گروهی و عذر موجه هر عمل و عکس العملی قرار گيرد

« رفراندوم » در مقايسه با « آزادی » از دقت خاصی برخوردار است چون وقتی به « رفراندوم » فکر می کنيم بلافاصله سلسله ای از برنامه های عملی در ذهن ما شکل می گيرد. يعنی مشخص است ما می خواهيم همه مردم ما که در سن رأی دادن هستند طی انتخاباتی به پرسش واحدی پاسخ دهند و بنا به رأی مردم در اين همه پرسی راه حل سياسی مشخصی را بيابيم

دقت و روشنی شعار « رفراندوم » را در مقايسه با شعار « آزادی » می توان به راحتی در عکس العمل و معاندت استبدادگران در اين مورد تشخيص داد. آن گاه که پای آزادی به ميان می آيد مستبدان طرفدار حکومت می توانند سخن از وجود آزادی برانند و يا حتی مدعی شوند « آزادی واقعی » تنها برای مردم ما وجود دارد و نه در کشورهای غربی و مدعی دمکراسی. ولی در مقابل شعار « رفراندوم » خلع سلاح می شوند و تنها با خشونت فيزيکی سعی در سرکوب کسانی دارند که به مطرح کردن اين شعار پرداخته اند. راه مقابله ديگر حاکمان با مخالفان وقتی سخن از رفراندوم می شود طرح « شبه رفراندوم » است. اصلاح طلبان می خواهند رفراندوم محدود به اختيارات رئيس جمهور، نظارت استصوابی يا مسأله ولی فقيه باشد. حتی آقای رفسنجانی چندی پيش بطور آزمايشی مسأله رفراندوم برای برقراری رابطه با آمريکا را مطرح کرد. آن چه که می تواند بطور قاطعی شعار رفراندوم را از اين گونه دست اندازي های حاکمان مصون نگاه دارد طرح شعار « رفراندوم » بصورت « رفراندوم برای تعيين رژيم » است. شعاری که عباس امير انتظام برای اولين بار نزديک به شش سال پيش در جامعه سياسی ايران مطرح کرد دقيق تر کردن شعار رفراندوم است. امروزه شعارعزل دولت کودتا شعارروشن ودقیقی است

* اصل دوم : قدرت سازمانی و سازماندهی بايد گسترش يابد

مبارزه بی خشونت به سازمان نيرومندی احتياج دارد. رهبران مبارزه در داخل ايران هر لحظه در خطر دستگيری، شکنجه يا مرگ قرار دارند. به همين دليل رهبری مبارزه بايد « عمق » کافی را برای مقاومت داشته باشد به اين معنا که در چهارچوب سازمان روشن باشد که در صورت دستگيری ايکس يا ايگرگ چه کسانی عهده دار مسؤوليت آن ها خواهند شد

وقتی مبارزه بی خشونت با نظامی مقابله می کند که بودجه هنگفتی را صرف نيروهای اطلاعاتی و امنيتی خود می کند و برای تعليم و تربيت بازجو و شکنجه گر و جاسوس دانشکده و برنامه منظم تسليحاتی دارد مبارزان نمی توانند با سازمان های علنی به رويارويی مستقيم با نيروهای سرکوب رژيم بپردازند. چنين رويارويی تلفات را افزايش می دهد و توسعه قدرت سازمانی و سازماندهی مبارزه را کند می کند. به نظر می رسد که در چنين شرايطی به جای سازمان واحد و علنی، هسته های مستقلی که ارتباطشان با يکديگر سطحی و محدود است ولی نقشه عمل مشترک دارند، بهترين امکانات را در اختيار مبارزان قرار می دهد. در چنين حالی با گير افتادن يکی از هسته ها، ديگر هسته ها زير ضربه قرار نمی گيرند و تلفات و خشونت مبارزه پخش می شود. حجاريان زمانی گفته بود خرس را در دشت بايد شکار کرد. اين گفته که منظورش اجتناب از رويارويی مستقيم با حريف سنگين و زورمند است کاملا درست است. حريف سنگين مسلح نمی تواند در آن واحد در همه جا حاضر باشد. اگر از « گرامشی » وام بگيريم برای مبارزه با اين حريف بايد جنگ« استراتژيک» به جنگ« تاکتيکی» تبديل شود. يعنی به جای اين که مانند يک ارتش هواداران را در صفوف يک پارچه و علنی به مقابله با نيروهای سرکوبگر بکشانيم بايد دست به تظاهرات موضعی و همزمان زد. جوانان ما به تجربه آموخته اند که در تظاهرات همزمان و با استفاده از تلفن های دستی و ارتباط مستقيم با يکديگر می توانند با حداقل تلفات از چنگ نيروهای سرکوبگر بگريزند. تلاش رژيم برای قطع اين شبکه ارتباطی با از کار انداختن تلفن ها نيز از همين جا ناشی می شود

وجه ديگر سازماندهی مبارزه بی خشونت تشکيل « بدنه » جنبش است. بدنه، شامل فعالانی است که در درگيريهای خيابانی با رژيم تجربه بيشتری دارند و در واقع حالت چسب و سريشی را دارند که سازمان گسترده جنبش را به هم متصل نگاه می دارد. بدنه حداقل چهار فعاليت اصلی دارد

  1. تصميمات مهم و اطلاعات اساسی مبارزه را در طول دوران درگيری به همه مردم در سطوح مختلف می رساند. مثلا تظاهرات و بستن مغازه ها در شيراز به اطلاع بقيه کشور می رسد و يا شرح تظاهرات ناگهانی و غيرمنتظره در کرمان و يا درس های مقابله با عمال رژيم در تبريز، حتی تعميمات کوچکی مانند انتخاب محل تظاهرات موضعی، توقف ترافيک و روشن کردن چراغ اتومبيل ها در اتوبان يا خيابان مشخصی نيز می تواند برنامه ريزی شده باشد و به اطلاع حاميان آن برسد. درست است که اين تصميمات گاهی بطور خودجوش اتخاذ می شود ولی هرچه که با برنامه ريزی و اطلاع رسانی بيشتر همراه باشد حريف را سريع تر به زانو درمی آورد
  2. بدنه علاوه بر اطلاع رسانی وظيفه دارد توده مردم را در راه مبارزه بی خشونت متحد نگاه دارد و برای کنترل اعصاب و هيجانات به آن ها ياری برساند. مردم حامی مبارزه بايد در طول مبارزه اعتماد به نفس بيابند. اطمينان از پيروزی خود و سقوط حريف باعث گسترش مبارزه می شود. کسانی که برای رژيم کار می کنند بايد اطمينان حاصل کنند که برايشان در صفوف ملت جايی وجود دارد و قربانيان آينده هرج و مرج، بی عدالتی و انتقام گيری نخواهند بود و هرچه زودتر به صفوف مردم و مبارزه بی خشونت بپيوندند.
  3. بدنه در عين حال بازوی جمع آوری اطلاعات برای طراحان و رهبری مبارزه بی خشونت است و بايد دائما از ميزان قوه مقاومت و روحيه مردم به آن ها خبر بدهد. در جريان مبارزه گاهی نياز به حمله و زمانی نياز به عقب نشينی است. اگر حمله يا عقب نشينی بر اساس روحيه و مقاومت مردم و وضع واقعا موجود در خيابان ها اتخاذ شود با يک تصميم به موقع و درست موازنه نيروهای حاکم به هم می خورد و ابتکار عمل را در دست مبارزان قرار می دهد.
  4. بدنه گاهی مأمور می شود عمليات خطرناکی را انجام دهد که از عهده و توان مردم عادی حامی مبارزه بر نمی آيد. مثلا زندانی کردن عده ای از اوباش و اعضای نيروهای انتظامی که به تظاهرات آرام مردم حمله کرده بودند و گروگان نگاه داشتن آن ها و تسليم بعدی به مقامات امنيتی و پليس کار بسيار خطرناکی بود ولی لازم بود که هم به رژيم و هم به اوباش آخرين گوشزدها انجام شود و اسطوره قدرت لباس شخصی ها شکسته شود. اين حرکت بی سابقه رژيم را غافلگير کرد و به عقب نشينی واداشت.

* اصل سوم : با جلب حمايت افکار عمومی خارجی وملت ها و دولت های ديگر نظام حاکم به انزوای سياسی کشيده شود.

مبارزه بی خشونت می تواند با تکيه بر اهداف مشخصی حمايت افکار عمومی و دولت های دموکراتیک خارجی را جلب کند تا نظام حاکم را در مقابل خواسته های ملی وادار به عقب نشينی کند. اين بخش از استراتژی مبارزه بی خشونت ايران شايد آسان ترين و قابل دسترس ترين آن باشد. چرا که پس از تحولات منطقه ومواضع دولت آقای احمدی نژاد وکارهای آقای خامنه ای جلب حمايت کشورهای دمکراتیک بسيار آسان است. دولت های دموکراتیک دنیا از هر تغيير دمکراتيکی در ايران حمايت و آن را در راستای منافع خودشان در منطقه ارزيابی خواهند کرد. چرا که يک حکومت دمکراتيک با اجتناب از ماجراجويی در منطقه و پرداختن به اولويت های اقتصادی و سياسی داخلی کشور به ثبات منطقه کمک می کند. اما برعکس کشورروسيه منافع بسياری برای از دست دادن دارد. با تغيير دمکراتيک در ايران ارزيابی دوباره قراردادهای اقتصادی، احتمال لغو خريدهای کلان تسليحاتی و حضور رقيبان صنعتی ، همه تهديدهای جدی برای منافع روس ها است. از همين رو مبارزه بی خشونت بايد با جلب حمايت افکار عمومی شهروندان روسيه و فشار اين افکار عمومی بر سياست های دولت، روسيه را وادار کند دست از حمايت اقتصادی، سياسی و نظامی ديکتاتوری ودولت کودتا بردارد. تظاهرات در برابر سفارت خانه های این کشور و تظاهرات و فعاليت گسترده ايرانيان در اروپاوآمریکا می تواند در پيشبرد اين استراتژی موثر باشد.

* اصل چهارم : مبارزه بی خشونت بايد به توسعه متدهای مبارزه بپردازد.

از تظاهرات موضعی تا شعاردادن از روی پشت بام ها، از روشن کردن چراغ اتومبيل ها و بوق زدن تا اعتصابات سراسری، از بستن خيابان ها تا برداشتن حجاب متدهای مبارزه بی خشونت طيف وسيعی را دربر می گيرد. استراتژی مبارزه بايد دائم متدها و روش های تازه را کشف کند و به اين طريق مرتب جبهه تازه ای در برابر نظام حاکم بگشايد. هر چه که متدهای مبارزه گوناگون تر و تازه تر باشند احتمال غافلگير کردن حريف و حفظ ابتکارعمل بيشتر است. در چنين شرايطی با کمترين مقدار قربانی می توان بيشترين نيرو و انرژی حريف را در مقابله با روش تازه به کار برد.

  1. اصول درگيری و مقابله :

* اصل اول : حمله به استراتژی رژيم برای تحکيم کنترل و قدرت

اوج اقتدار رژيم جمهوری اسلامی را بايد در دوران انتخابات رياست جمهوری خرداد 1376 ارزيابی کرد. اين تحليل بر داده های مشخصی استوار است : اول اين که مخالفان رژيم در برابر اين انتخابات خلع سلاح شده بودند. همه کسانی که خواستار براندازی رژيم بودند و تحريم انتخابات را تبليغ می کردند با شرکت ميليونی مردم و رئيس جمهوری محبوب روبرو شدند که در واقع شعارهای مخالفان را تحت عناوين جامعه مدنی، دمکراسی و امنيت اجتماعی در چهارچوب نظام مطرح کرده و از مردم با پيروزی شگفت آور انتخاباتی اش رأی اعتماد گرفته بود. اگر به سخنان رهبران اپوزيسيون در اين دوره نگاه کنيم و گروههای ماجراجو و حاشيه ای را کنار بگذاريم بقيه همه به نوعی خود را در گفتگو يا رقابت با خاتمی می بينند. با آزادی مطبوعات در داخل کشور راديوهای خارجی اهميت خود را از دست دادند و بالاخره اين که انزوای سياسی ايران خاتمه پيدا می کند. اروپائيانی که برای تبرئه کردن رژيم و دنبال کردن منافع اقتصادی خود به دنبال بهانه می گشتند انتخابات « خاتمی » و شرايط جديد سياسی ايران را مرکز توجه و استدلال خود برای گسترده کردن روابط سياسی و اقتصادی با رژيم قراردادند. حتی در کميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد بازرسی ويژه برای ايران الغا شد و بسياری از طرفداران رژيم و آکادميسين های وابسته به آن در خازج از کشور سخن از يک دمکراسی نوپا و يا « دمکراسی اسلامی » گفتند. تجزيه و تحليل اين دوره اقتدار و استراتژی رژيم برای تحکيم با استراتژي مبارزه بی خشونت، پيوندی ناگسستنی دارد چرا که اقتدار هر نظامی از آن جا ناشی می شود که برای حفظ و کنترل قدرت به سرکوب و خشونت نياز نداشته باشد. هر چه که نياز به سرکوب بيشتر می شود پايه های اقتدار يک نظام ضعيف تر می شود. سؤال اساسی اين است که چرا و چگونه در کمتر از شش سال تمام اقتدار نظام جمهوری اسلامی چون برفی در برابر آفتاب تموز ناپديد گشت و آن گاه چگونه در کمتر از 4 سال تمام رژيم جمهوری اسلامی چنين درتنگنا قرارگرفته وفاقد مشروعیت گشته است. پاسخ به این سوال به تضادی بر می گردد که در دل نظام جمهوری اسلامی نهفته است و آن تضاد بين منافع « نظام » با منافع « حاکمان » است. تمامی نظام هايی که به چنين تضاد غير قابل حلی می رسند شکننده می شوند. يعنی آنگاه که شاه بايد بين خود و نظام پادشاهی يکی را انتخاب کند ما به پايان رسيده ايم. زمانی که موفقيت اصلاحات در گرو خلع يد از مافيای حاکم است و تنها بيمه عمر نظام مرگ مافياست اصحاب قدرت بايد بين خود و نظام يکی را برگزينند. اگر به خلع يد از خود و اعمال حاکميت مردم رضايت دهند پس از چندی از « جمهوری اسلامی » تنها نامی باقی می ماند و درونمايه نظام دچار تحول می شود و چنين شيری بی يال و دم و اشکم که ديد؟ جمهوری اسلامی بدون ولايت فقيه، نظارت استصوابی، اعدام و شکنجه، بدون زندانی سياسی و با مطبوعات آزاد و احترام به حقوق بشر و قطع کردن دست مافيا از بيت المال ملت چگونه « جمهوری اسلامی » خواهد بود؟ بنا بر اين اصحاب قدرت تصميم گرفتند با تمام نيرو و امکانات خود در يک دوره شش ساله با کودتايی خزنده همه راه های اصلاح را ببندند و جوانان و مردم حامی آن را سرکوب کنند. در چنين حالی اپوزيسيون و براندازی دوباره معنا پيدا کرد و جمهوری اسلامی دوباره به جاده بی بازگشت خود قدم نهاد. در چنين شرايطی که رژيم از طريق نيروهای سرکوب و به طريق فيزيکی يعنی گران ترين راه حل ممکن، به فکر آرام ساختن خيابانها و اعمال کنترل است، در ضعيف ترين نقطه خود قرار دارد ولو اين که چنين سرکوبی در کوتاه مدت به برقراری سکوت و فضای سياسی ترس و وحشت انجامد. از همين رو استراتژی مبارزه با تحکيم رژيم بايد به دور از شتابزدگی و واقع بينانه باشد. استراتژی کنترل رژيم در حال حاضر بر سه پايه زير استوار است : 1) خشونت فيزيکی و سرکوب مردم در خيابان ها و ايجاد رعب و وحشت بزور زندان و شکنجه 2) شکاف انداختن ميان دانشجويان و مردم با حمايت از خواسته های صنفی دانشجويان، رشوه های سياسی دادن به آنان و همزمان سرکوب فعالان و مردم هوادار آن ها و تلاش برای صنفی جلوه دادن کل جنبش دانشجويی 3) تلاش برای شکاف انداختن بين صفوف مخالفان و بهره برداری از فقدان رهبری با تجربه و « کاريزماتيک ». جمهوری اسلامی برای سرکوب تظاهرات و کنترل خيابان ها از پنج نيروی مختلف استفاده می کند که عبارتند از بسيج، انصار حزب الله و لباس شخصی ها، نيروهای ضد شورش ( لباس پلنگی ها، گردانهای ويژه) و نيروهای انتظامی و وزارت اطلاعات. اگرچه اين گوناگونی نيروهای سرکوب انعطاف پذيری خاصی برای رژيم ايجاد می کند و به آن قدرت مانور بيشتری می دهد ازنقاط ضعف ويژه ای برخوردار است و آن تضاد بين اين نيروها و عدم هماهنگی آن ها است. مبارزان جنبش بی خشونت که تا امروز تجربه گرانبهايی از مقابله با اين گروه ها بدست آورده اند بايد درباره آرايش و توان هر يک ، تضادهای درونی و رهبران آن ها برآوردهای واقع بينانه ای به دست دهند، برنامه وسيعی برای تشويق به شورش و نافرمانی در اين نهادها ضرورت دارد تا يا به صفوف مردم بپيوندند و يا حداقل از سرکوب خودداری کنند. استراتژی مبارزه بايد برای نافرمانی اين گروه ها انگيزه های نيرومندی بسازد و در شبکه های ارتباطی و فرماندهی آن ها اخلال کند.

* اصل دوم : پايه های اجتماعی رژيم را بايد از او گرفت.

هر چه که از تعداد طرفداران رژيم کمتر می شود استراتژی رژيم برای کنترل و تحکيم قدرت آسيب پذير تر می شود. بر همين روال هر چه که رژيم دايره سرکوب را وسيع تر می کند پايه های اجتماعی خود را بيشتر به مخاطره می افکند. یکی ازاهداف مبارزه بی خشونت جلب اين پايه اجتماعی هرقدر کوچک به جبهه مبارزه و همراهی با مبارزان است. يکی از نمونه های موفق اين اصل را بايد در حمايت نمايندگان سابق مجلس از حرکت مبارزان جستجو کرد. نامه سرگشاده نمايندگان سابق به خامنه ای و فرمان دادن به رهبر برای نوشيدن جام زهر بدون شک حکايت از حرکت يکی از پايه های اجتماعی رژيم ( نمايندگان مجلس، طرفداران و خانواده هايشان ) به سوی مبارزان دارد. اين حرکت به دستگيری فرزندان و افراد خانواده آن ها، با گسترده تر شدن سياست سرکوب رژيم سريع تر نيز خواهد شد. اين دستگيري ها و سرکوب نيز به نوبه خود پايه های اجتماعی رژيم را ضعيف تر می کنند. در اين نمونه که به دست داديم گرفتن يکی از پايه های رژيم مستلزم دست يازی رژيم به خشونت بيشتر بود که امری محتمل و قابل پيش بينی به نظر می رسد. اما مبارزه بی خشونت می تواند در اين سربازگيری از پايه های اجتماعی رژيم ابتکار عمل را در دست گيرد و استراتژی معينی برای جذب آن داشته باشد.

* اصل سوم : ضوابط و انضباط مبارزه بی خشونت را بايد حفظ کرد

با حمله های وحشيانه بسيج و لباس شخصی ها رژيم سعی می کند مبارزین را به عکس العمل خشونت آميز تحريک کند. آن گاه که دوطرف درگير مبارزه بی خشونت هستند دخالت گردان های ضد شورش و سرکوب مشروعيت بيشتری می يابد. به خصوص که ضمن آن برای نمايش بی طرفی نيروهای انتظامی در مقابل دستگيری هر ده ها نفر از مبارزان يکی دو نفر از لباس شخصی ها و بسيجی ها هم دستگير می شوند. مبارزان بی خشونت بايد برای حفظ ضوابط مبارزه به خصوص آن گاه که مبارزه وارد دوران دشوار و حاد خود می شود استراتژی و تاکتيک های معين و از پيش تمرين شده ای داشته باشند. گاه حفظ اين انضباط و پيشبرد همزمان مبارزه اراده و آگاهی مبارزان و زمانی نيازمند تجربه مبارزاتی است. مبارزان بی خشونت مانند سربازان جنگی ( مبارزه خشونت آميز) با تمرين های مبارزاتی، با شرکت در درگيری ها و آزمايش شيوه های مختلف به تجربيات گران بهايی دست پيدا می کنند. همان طور که سربازی که هشت سال در جبهه جنگ با عراق جنگيده از نظر تجربه و آمادگی معادل سربازی که هشت ماه در جبهه بوده نيست، مبارزان بی خشونت نيز نياز به کسب تجربه از ميدان درگيری دارند. نوشتن و انتشار اين تجارب برای سربازان جوان بس ارزشمند است. از اين رو بايد مبارزان را به نوشتن خاطرات روزانه خود از درگيری ها و توصيف دقيق ميدان درگيری و نقاط ضعف و قدرت دوطرف تشويق کرد.

  1. اصول بررسی و تجزيه و تحليل :

* اصل اول : تجزيه و تحليل روزانه و ترسيم حرکت آينده

بررسی و تجزيه و تحليل مبارزه بی خشونت نياز به کار روزانه و مستمر متفکران جنبش دارد تا در هر مقطعی سطح تعميم استراتژيک جديد را نسبت به وقايع اتفاق افتاده بسنجند و جهت حرکت آينده را واقع بينانه ترسيم کنند. يکی از امتيازات مقابله بی خشونت با دستگاه سرکوب اين است که حريف مانند مشت زن غول پيکرو سنگين وزنی است که اگر چه ضربه های نيرومند و کشنده دارد اما حرکتش کند است و قابليت چرخش و حرکت سريع را ندارد و از سوی ديگر دستگاه سرکوب فقط برای يک مقصود و آن هم مبارزه خشونت آميز و مقابله فيزيکی تعليم ديده است. تجزيه و تحليل روزانه و تغيير دادن جهت و مقدار ضربه غول را هر لحظه به سمت تازه ای می کشد تا وقتيکه توان مقابله و جنگيدن او را پايين بياورد و يا او را از روی استيصال به ميدان های بيگانه و پرمخاطره بکشد. تجزيه و تحليل روزانه و رساندن آن به دست تمامی مبارزان در سطوح مختلف نيز مانع از آن خواهد شد که مبارزان از وقايع و تحولات سياسی کشور و منطقه عقب بيفتند و يا با شتابزدگی به تدوين استراتژي هايی بپردازند که برای سطح رشد جنبش هنوز زود و خام به نظر می رسد.

* اصل دوم : استراتژی و تاکتيک، هم حمله هم دفاع

در تجزيه و تحليل مبارزه بی خشونت حمله و دفاع هر دو اهميت دارند و بر تدوين استراتژی تأثير می گذارند. در هيچ دوره از مبارزه بی خشونت تنها حمله يک پارچه به حريف و استراتژی او اهداف مبارزه را تعيين نمی کند. اگر مبارزان در تاکتيک های مورد نظر خود تنها عملياتی تهاجمی را منظور کرده اند و يا اگر تنها به دفاع پرداخته اند بايد بار ديگر امکانات و شرايط را مرور کنند و با يکديگر به مشورت درباره تاکتيک ها يا استراتژی جديد بپردازند. دفاع از ياران زندانی و تحصن به خاطر آزادی آن ها را تنها با گشودن جبهه های اعتراضی تازه و تهاجم به اهداف استراتژيک حريف می توان پيش برد وگرنه پس از مدتی از مبارزه جز گروهی بی دفاع محصور در نقاط مشخص و محاصره شده باقی نمی ماند و شانس پيروزی و گسترش مبارزه بی خشونت کاهش می يابد.

* اصل سوم : تداوم در متدها و مبارزه بی خشونت

تداوم مبارزه بی خشونت موثرترين عامل پيروزی آن است و در واقع پيروزی آن بيش از اين که به شدت و حدت مبارزه مربوط باشد به استمرار مبارزه ارتباط دارد. رژيم نيز به نحوی از اين امر مطلع است و برای همين تلاش شديدی برای فاصله انداختن بين تظاهرات و اعتراض ها دارد. در بررسی و تجزيه و تحليل و انتخاب جهت آينده تداوم مبارزه بايد از اولويت خاصی برخوردار باشد. اگر استراتژی و تاکتيکی خاص می تواند به رژيم ضربه موثر و هيجان انگيزی وارد کند اما باعث به خطر انداختن کارهای مهم جنبش و ساکت و آرام شدن موقت آن می گردد بايد از زدن آن ضربه و توقف موقت بعدی آن پرهيز کرد. ضربه های کوچک ولی مستمر برای پيشبرد و گسترش مبارزه به مراتب مفيدترند. با آزمايش متدهای تازه، مبارزان بی خشونت به مجموعه ای از روش ها دست پيدا می کنند که برای استمرار و گسترش جنبش از بقيه روش ها مفيد ترند. اين روش ها در ميدان درگيری تجربه و کشف می شوند و برای آن ها نسخه از پيش آماده شده ای نمی توان نوشت. آن چه که تجزيه و تحليل مبارزان را غنی می سازد داد و ستد مستمر فکری و نشر انديشه ها و راه يابی ها برای کل جنبش بی خشونت مردم ايران برای رسيدن به دمکراسی و حقوق بشر است.

رامين احمدی

Nessun commento:

Posta un commento