گشودن راه ارتباط با مردم و تزریق دنیایی از امید در مردم، بسیار بیشتر از خود پیام مصاحبه میرحسین، ارزشمند و قابل تقدیراست.
همه سبزها می دانند که چه فشار سنگین و چه نوع تهدیداتی در این مدت متوجه میرحسین بوده تا وی چنین اقدامی را انجام ندهد.
اما میرحسین یک سبز است و سبزها به دنیا نشان داده اند که آماده اند با تمام وجود به استقبال هر خطری بروند تا بتوانند میهن خویش را آزاد و آباد ببینند. سران انقلاب 57 هر اندازه از احساسات مردم استفاده می کردند، در مقابل، سران جنبش سبز، شعور مردم را هدف قرار داده اند و روشن است که عاقبت یک انقلاب احساسی چه بود و سرانجام یک جنبش عقلانی چه خواهد بود.
تأکید میرحسین بر ایجاد و گسترش و تقویت "شبکه های اجتماعی" بعنوان هسته های مبارزاتی، حاکی از شناخت دقیق او از ظرفیت های رهبری کنونی جنبش سبز و مخاطرات موجود در این مسیر است. انتقال رهبری جنبش به اعضای آن نشان دهنده اخلاص و بی توقع بودن رهبران جنبش سبز از این حرکت مردمی است. میرحسین می توانست براحتی از کشور خارج شده و در مکانی امن و با برخورداری از هزاران شبکه خبری و پوشش رادیو تلویزیونی، مطبوعاتی و اینترنتی، رهبری فعال جنبش سبز را بر عهده گرفته و آنرا هدایت کند. در این شرایط میرحسین بدل به یک بت جدید شده و تمامیت رهبری جنبش را بخود اختصاص داده و نهضت مردم را به شخص خود وابسته می کرد. قطعاً در این حالت، در فردای پیروزی جنبش، میرحسین تنها رهبر بلامنازع و قدرتمندی بود که هیچ تصمیمی بدون وی اعتباری نمی یافت.
میرحسین بجای تمرین رهبری، به همه مردم ایران رهبر شدن را آموزش می دهد. برای مردم ایران که همواره عادت به وجود قهرمانان و افراد منجی داشته اند تا بتوانند تحولی را در سرنوشت خود ایجاد نمایند، تمرین بسیار سختی است که این راه دشوار را بدون وجود یک "نجات بخش" بپیمایند، ولی آزادی و دموکراسی واقعی هنگامی حاصل می گردد که "عقل جمعی" وارد صحنه شود. امید به ظهور "نجاتبخش" و "قهرمان" چیزی است که خرد جمعی جامعه را به چالش میکشد.
دموکراسی، درواقع، پذیرش اهمیت و کارکرد "عقل جمعی" است. دموکراسی زمینه حاکمیت عقل جمعی را فراهم می کند، زیرا بر اساس نظریه دموکراسی، احتمال اشتباه عقل جمعی بسیار کمتر نسبت به عقل فردی است. نمی توان با یک آرمان گرایی فردی، یک جامعه واقعی را اداره کرد. امید به ظهور "نجات بخش" و "قهرمان" چیزی است که خرد جمعی جامعه را به چالش می کشد.
فرانسیس گالتون، دانشمند انگلیسی، در تحقیقات علمی خود اثبات نمود که در شرایط مناسب، جوامع به شكلی خارق العاده باهوشند، و هوش جامعه از هوش باهوش ترین افراد جامعه بیشتر است، و حتا اگر بیشتر افراد عضو جامعه، از هوش بالایی برخوردار نباشند، تصمیم كلی آن جامعه، خردمندانه خواهد بود.
اصالت دادن به "عقل جمعی" در جنبش سبز، دقیقاً بر خلاف روال حاکم کنونی است که "عقل جمعی" را عوامانه دانسته و "عقل خواص" را تبلیغ می کند. در مدل کنونی، توده مردم عوام، و فاقد قوه درک و استنباط بوده و نیازمند رهبری نخبگان و خبرگان هستند و این خبرگان وظیفه دارند تا مردم عوام و ناآگاه را رهبری نموده و بر اساس همین قاعده، خود این خبرگان نیز نیاز به یک مرشد اعظم و عقل کل دارند که "فصل الخطاب" بوده و حرف آخر را بزند و تصمیمات مهم را بگیرد. اتحاد جماهیر شوروی نیز عیناً از همین مدل پیروی می کرد و تعداد قلیل اعضای حزب کمونیست، رهبران 300 میلیون عوام شوروی بوده و در رأس آنها نیز دفتر سیاسی (پولیت بوروی) حزب کمونیست بود که در جایگاه خبرگان انجام وظیفه می نمود و همین جمع بسیار هوشمند! دبیرکل حزب و رهبر شوروی را انتخاب می کردند تا در نقش عقل کل، تصمیمات حیاتی و استراتژیک را بگیرد.
در جوامع غربی، دموکراسی، آزادی انسان، برابری و عدالت اصالت داشته و رؤسای جمهور نقش نمادین داشته و قدرت اصلی در دست شوراها و پارلمانهای فدرال است و تصمیمات مهم سیاسی، از جامعه به رهبران منتقل شده و احزاب سیاسی وابستگی شدید به آرای مردم داشته و بهمین دلیل ناچار از تبعیت از "عقل جمعی" هستند. سرنوشت شوروی و مقایسه آن با وضعیت کشورهای اروپایی عبرت آموز است.
ظهور میرحسین بر پهنه اینترنت، آنهم در آستانه 13 آبان، پیام بسیار مهمی برای مردم داشت که تنها راه رسیدن به آزادی، فداکاری و هزینه دادن است. میرحسین به سهم خود این فداکاری را نشان داد. مردم هم بسیار روشن و رسا، با حضور در راهپیمائی روز قدس، فداکاری خود را اثبات نموده و نشان داده اند که از هزینه دادن ابایی ندارند. پس از این راهپیمائی سرنوشت ساز، حکومت به این نتیجه رسید که جنبش سبز تازه متولد شده و تمام نشدنی است، ولی متأسفانه بجای احترام گذاشتن به خواست مردم، بدنبال تجدید سازماندهی و تغییر آرایش با هدف مقابله با مردم رفته اند. در استراتژی جدید حکومت، مماشات با کشورهای خارجی ولو با دادن امتیازات، و ایجاد فضای مناسب برای سرکوب اعتراضات، اصل قرار گرفته و جابجائی های انجام گرفته و تاکتیکهای تشکیلاتی جدید، همه در این مسیر قرار دارند.
احکام خشن و ناعادلانه زندان و اعدام، بمنظور ترور روانی مردم صورت می گیرد و اقدامات وحشت آفرین دیگری نیز در دستور کار قرار دارد، در حالیکه حکومت باید از چند ماه گذشته این تجربه را بدست آورده باشد که تهدیدها و ارعاب ها اثری بر اراده مردم ندارد.
ایرانیان برای رسیدن به آزادی متحد شده اند و شانه به شانه یکدیگر، آرام و مطمئن، در حال پیمودن راه خود هستند و دست از اعتراضات برنخواهند داشت. 13 آبان نشان خواهد داد که جنبش سبز تا چه اندازه گام به جلو برداشته و منسجم تر شده است.
اما میرحسین یک سبز است و سبزها به دنیا نشان داده اند که آماده اند با تمام وجود به استقبال هر خطری بروند تا بتوانند میهن خویش را آزاد و آباد ببینند. سران انقلاب 57 هر اندازه از احساسات مردم استفاده می کردند، در مقابل، سران جنبش سبز، شعور مردم را هدف قرار داده اند و روشن است که عاقبت یک انقلاب احساسی چه بود و سرانجام یک جنبش عقلانی چه خواهد بود.
تأکید میرحسین بر ایجاد و گسترش و تقویت "شبکه های اجتماعی" بعنوان هسته های مبارزاتی، حاکی از شناخت دقیق او از ظرفیت های رهبری کنونی جنبش سبز و مخاطرات موجود در این مسیر است. انتقال رهبری جنبش به اعضای آن نشان دهنده اخلاص و بی توقع بودن رهبران جنبش سبز از این حرکت مردمی است. میرحسین می توانست براحتی از کشور خارج شده و در مکانی امن و با برخورداری از هزاران شبکه خبری و پوشش رادیو تلویزیونی، مطبوعاتی و اینترنتی، رهبری فعال جنبش سبز را بر عهده گرفته و آنرا هدایت کند. در این شرایط میرحسین بدل به یک بت جدید شده و تمامیت رهبری جنبش را بخود اختصاص داده و نهضت مردم را به شخص خود وابسته می کرد. قطعاً در این حالت، در فردای پیروزی جنبش، میرحسین تنها رهبر بلامنازع و قدرتمندی بود که هیچ تصمیمی بدون وی اعتباری نمی یافت.
میرحسین بجای تمرین رهبری، به همه مردم ایران رهبر شدن را آموزش می دهد. برای مردم ایران که همواره عادت به وجود قهرمانان و افراد منجی داشته اند تا بتوانند تحولی را در سرنوشت خود ایجاد نمایند، تمرین بسیار سختی است که این راه دشوار را بدون وجود یک "نجات بخش" بپیمایند، ولی آزادی و دموکراسی واقعی هنگامی حاصل می گردد که "عقل جمعی" وارد صحنه شود. امید به ظهور "نجاتبخش" و "قهرمان" چیزی است که خرد جمعی جامعه را به چالش میکشد.
دموکراسی، درواقع، پذیرش اهمیت و کارکرد "عقل جمعی" است. دموکراسی زمینه حاکمیت عقل جمعی را فراهم می کند، زیرا بر اساس نظریه دموکراسی، احتمال اشتباه عقل جمعی بسیار کمتر نسبت به عقل فردی است. نمی توان با یک آرمان گرایی فردی، یک جامعه واقعی را اداره کرد. امید به ظهور "نجات بخش" و "قهرمان" چیزی است که خرد جمعی جامعه را به چالش می کشد.
فرانسیس گالتون، دانشمند انگلیسی، در تحقیقات علمی خود اثبات نمود که در شرایط مناسب، جوامع به شكلی خارق العاده باهوشند، و هوش جامعه از هوش باهوش ترین افراد جامعه بیشتر است، و حتا اگر بیشتر افراد عضو جامعه، از هوش بالایی برخوردار نباشند، تصمیم كلی آن جامعه، خردمندانه خواهد بود.
اصالت دادن به "عقل جمعی" در جنبش سبز، دقیقاً بر خلاف روال حاکم کنونی است که "عقل جمعی" را عوامانه دانسته و "عقل خواص" را تبلیغ می کند. در مدل کنونی، توده مردم عوام، و فاقد قوه درک و استنباط بوده و نیازمند رهبری نخبگان و خبرگان هستند و این خبرگان وظیفه دارند تا مردم عوام و ناآگاه را رهبری نموده و بر اساس همین قاعده، خود این خبرگان نیز نیاز به یک مرشد اعظم و عقل کل دارند که "فصل الخطاب" بوده و حرف آخر را بزند و تصمیمات مهم را بگیرد. اتحاد جماهیر شوروی نیز عیناً از همین مدل پیروی می کرد و تعداد قلیل اعضای حزب کمونیست، رهبران 300 میلیون عوام شوروی بوده و در رأس آنها نیز دفتر سیاسی (پولیت بوروی) حزب کمونیست بود که در جایگاه خبرگان انجام وظیفه می نمود و همین جمع بسیار هوشمند! دبیرکل حزب و رهبر شوروی را انتخاب می کردند تا در نقش عقل کل، تصمیمات حیاتی و استراتژیک را بگیرد.
در جوامع غربی، دموکراسی، آزادی انسان، برابری و عدالت اصالت داشته و رؤسای جمهور نقش نمادین داشته و قدرت اصلی در دست شوراها و پارلمانهای فدرال است و تصمیمات مهم سیاسی، از جامعه به رهبران منتقل شده و احزاب سیاسی وابستگی شدید به آرای مردم داشته و بهمین دلیل ناچار از تبعیت از "عقل جمعی" هستند. سرنوشت شوروی و مقایسه آن با وضعیت کشورهای اروپایی عبرت آموز است.
ظهور میرحسین بر پهنه اینترنت، آنهم در آستانه 13 آبان، پیام بسیار مهمی برای مردم داشت که تنها راه رسیدن به آزادی، فداکاری و هزینه دادن است. میرحسین به سهم خود این فداکاری را نشان داد. مردم هم بسیار روشن و رسا، با حضور در راهپیمائی روز قدس، فداکاری خود را اثبات نموده و نشان داده اند که از هزینه دادن ابایی ندارند. پس از این راهپیمائی سرنوشت ساز، حکومت به این نتیجه رسید که جنبش سبز تازه متولد شده و تمام نشدنی است، ولی متأسفانه بجای احترام گذاشتن به خواست مردم، بدنبال تجدید سازماندهی و تغییر آرایش با هدف مقابله با مردم رفته اند. در استراتژی جدید حکومت، مماشات با کشورهای خارجی ولو با دادن امتیازات، و ایجاد فضای مناسب برای سرکوب اعتراضات، اصل قرار گرفته و جابجائی های انجام گرفته و تاکتیکهای تشکیلاتی جدید، همه در این مسیر قرار دارند.
احکام خشن و ناعادلانه زندان و اعدام، بمنظور ترور روانی مردم صورت می گیرد و اقدامات وحشت آفرین دیگری نیز در دستور کار قرار دارد، در حالیکه حکومت باید از چند ماه گذشته این تجربه را بدست آورده باشد که تهدیدها و ارعاب ها اثری بر اراده مردم ندارد.
ایرانیان برای رسیدن به آزادی متحد شده اند و شانه به شانه یکدیگر، آرام و مطمئن، در حال پیمودن راه خود هستند و دست از اعتراضات برنخواهند داشت. 13 آبان نشان خواهد داد که جنبش سبز تا چه اندازه گام به جلو برداشته و منسجم تر شده است.
Nessun commento:
Posta un commento