تاملی در اهمیت بیانیه پانزدهم میرحسین موسوی در آستانه شانزده آذر- تغییر
تاریخ : ۷ آذر ۱۳۸۸ • شاخه : اخبار
«مفاهیمی که فطرت مردم آنها را میپسندد چرا باید در نزد برخی از دوستان بسیجی ما نفرت ایجاد کند؟ کدام زشتی در نامهایی چون آزادی وجود دارد که وقتی بر زبان میآید قلب بعضی از آنان را مشمئز میکند، گویی که نام بزرگترین گناهان باشد؟ حال آن که هنوز بزرگترین میعادگاهها در اکثر شهرهای ما به نام آزادی خوانده میشوند. مگر نمیگوییم عنوانهایی چون حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیتها، و امثالشان محملهایی است تا قدرتها ریاکارانه خویشتن را به آنها الصاق کنند و سیمایشان را زیبا جلوه دهند؟ چرا آنهایی که قاعدتاً باید صاحبان اصلی و اصیل چنین آرمانهایی باشند از آنها فاصله میگیرند؟» میرحسین موسوی، ۴ آذر ۱۳۸۸، بیانیه پانزدهم
بیانیه پانزدهم میر حسین موسوی به مناسبت سالگرد تشکیل بسیج، به رغم ظاهر سادهاش اهمیت سیاسی بسیار دارد. اهمیت این بیانیه اگر در نسبت با بحثهای اخیر خوانده شود، بیشتر روشن میشود. در روزهای اخیر بحث شعارهای جنبش و بحث خشونت از مطرحترین مسایل پیرامون جنبش سبز بودهاند. بیانیه شماره پانزده میرحسین موسوی نیز به ابعاد مختلف این بحث پرداخته است. در این نوشتار به شرح و توضیح این ابعاد و اهمیت آن در آستانه ۱۶ آذر میپردازیم:
مسئله خشونت و رویکرد به آن
پس از وقایع ۱۳ آبان برخی گروههای سیاسی و روشنفکران به نوعی از این که جنبش در برابر خشونتی که علیهاش اعمال میشود به اصطلاح «رادیکال» شود، ابراز نگرانی کرده بودند. میرحسین موسوی نیز در دومین مصاحبه ویدیویی خود، که پس از ۱۳ آبان انجام شد، گفت که نباید در برابر این خشونتها عصبانی شد. با این حال رویکرد او در بیانیه اخیر از نظر سیاسی متفاوت، و مهمتر بود.
موسوی در سالروز تاسیس بسیج، با زبانی که علیالقاعده باید میان او و بسیج مشترک باشد، و با اتکا به ارزشهایی که او به آنها معتقد است و انتظار دارد که مورد اعتقاد بسیج هم باشد، بسیجیان را مورد خطاب قرار داد، اما برای اینکه از آنها بپرسد که چرا با مردم خشونت میکنند؟ آیا با جایزه گرفتن به خاطر خشونت علیه مردم، باز هم میتوانند خود را با آنچه آرمانهای بدو تاسیسشان میخوانند، پایبند بدانند؟ آیا خود را در وضعی متناقض نمیبینند؟
این مخاطبه فقط از این جهت که بسیجیان را به خاطر خشونتی که میکنند به پرسش گرفته مهم نیست، بلکه به خاطر پیامی که از میان خطوط آن میتوان خواند معنادارتر میشود. اینکه در موقعیت اعمال خشونت گسترده، مردم را مخاطب قرار دهیم و بگوییم «مبادا رادیکال شوید»، چیزی جز نوعی ابراز نگرانی نخواهد بود. ابراز نگرانیای که بدون اشاره به هیچ راه حلی برای خشونت، معلوم نیست قرار است چه فایدهای داشته باشد. موسوی در بیانیه پانزدهم، گامی از این نوع ابراز نگرانی فراتر گذاشته. او به سراغ عوامل خشونت رفته تا آنها را با تناقضات رفتارشان مواجه کند و از آنها بخواهد به سوی مردم برگردند. به این ترتیب، موسوی این بار نه به سوی خشونتشده، که به سراغ خشونتگر میرود.
جنبش چه میخواهد؟ یک یادآوری الهام بخش
در آن بخش بیاینه که موسوی بسیج را به سوی مردم میخواند نکته مهمی وجود دارد که میتواند در حرکتهای بعدی جنبش کارساز باشد. چنان که در پاره نقل شده در آغاز این نوشته آمد، موسوی از بسیجیان میپرسد که چرا از اسم آزادی نفرت دارند؟ چرا به آزادی حمله میکنند؟ چرا از آزادی میگریزند؟ آن هم در زمانی که «هنوز» حاکمیت بر استفاده از نام آزادی، همچون میراثی انقلابی پافشاری میکند. حمله به آزادی، در عین استفاده از آن، درست در جملات بعدی با موضوع مشابهی پیوند میخورد. موسوی یادآور میشود که در گفتار ایدئولوژیک حاکمیت، « حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیتها، و امثالشان» محملهایی شمرده میشوند که «قدرتها ریاکارانه خویشتن را به آنها الصاق» میکنند که «سیمایشان را زیبا جلوه دهند». اما آیا این همان کاری نیست که حاکمیت با نام آزادی میکند؟ آیا در عین این ابراز تنفرها از آزادی نیست که رییس دولت کودتا بارها وضعیت موجود در ایران را آزادی مطلق یا نزدیک به مطلق خوانده است؟ آیا این مشابه همان «ریاکاریای» که به «قدرتها» نسبت داده میشود نیست؟
در اینجا در عین حال موسوی تصریح میکند که خواست مردم در جنبش سبز، خواستِ آزادی، حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیتها، و امثال اینها است. در جایی که پارهای از تحلیلگران با اشاره به شعارهای «رادیکال» اخیر، آنها را با احتمال رادیکال شدنِ مردمِ مورد خشونت مربوط میکنند، موسوی در خطاب به بسیجیان که عامل خشونت شدهاند تاکید میکند که شعارهای جنبش را باید اساساً شعارِ آزادی، حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیتها، و امثال اینها دانست. موسوی میگوید که شعار ما این است و اصل برخورد وخشونت با مردم، بهخاطر چنین شعارهایی است که صورت میگیرد.
موسوی باز هم گامی به پیش میگذارد: اگر استفاده «قدرتها» از این شعارها «ریاکارانه» دانسته میشود، پس خود شعارها به نوعی تصدیق میشوند. و از آن مهمتر، این شعارها به تعبیر او، مانند شعار آزادی مورد «پسند فطرت مردم» هستند. شعارهایی که به فطرت برمیگردند، شعارهایی انسانی هستند. شعارهایی هستند که تحققشان به خیر و صلاح همه انسانها است. پس بسیجیان به عنوان بخشی از مردم، خود باید از «صاحبان اصلی» این شعارها شناخته شوند، و اگر امروز آنها در برابر خواهندگانِ این شعارها خشونت میورزند؛ اگر برای خشونتورزیشان پاداش میگیرند؛ اگر پی دروغگو رفتهاند، همه اینها به این دلیل و به این معنی است که با خود بیگانه شدهاند و بر علیه اصل خود و «فطرت» خود عمل میکنند. بیگانگیای که موسوی در بندهای دیگر بیانیه در بعد ایدئولوژیک و آرمانهای هنوز مورد ادعا هم نشانش داده است.
شعارهای جنبش: هم استراتژی هم تاکتیک
بیانیه موسوی در این بند را میتوان حامل پیامی برای مردمی که در اینجا مخاطب نیستند، هم دانست: شعارهای ما آزادی، حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیتها، و امثال اینها هستند. ما تحقق اینها را میخواهیم، پس میتوانیم به این شعارها نه صرفاً به مثابه هدف و استراتژی، که همچون تاکتیک مبارزه هم نگاه کنیم؛ کاری که خود موسوی در این بیانیه به نوعی انجام داده است. موسوی در اقدامی الهام بخش، خواسته نشان دهد که شعارهای جنبش چنان فراگیرند، که حتی میتوان آنها را به میان بسیج برد و به نفوذ آنها در میان بسیجی که امروز عامل اصلی سرکوب جنبش است هم امید بست. میتوان با بلندپروازیای به سبک خود او، روزی را تصور کرد که همه با هم «سبز شویم». مستقل از این که چنین آرزویی به وقوع خواهد پیوست یا نه، این رویکرد میتواند به عنوان تاکتیکی اساسی در جنبش مورد اعتنا قرار گیرد.
جنبش سبز با توجه به ظرفیت شعارهای اساسیاش «آزادی، حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیتها و…» باید به این بیاندیشد که چگونه این شعارها را به میان اقشار و طبقات و گروههای مختلف اجتماعی ببرد. باید به این بیندیشد که چگونه به هر کسی نشان دهد که او هم باید این شعارها را بخواهد. جنبش سبز میتواند به طراحی شعارهای مشخصتر بر پایه همین شعارهای اصلی و پیوند برقرار کردن با گروههای مختلف برای ایجاد تفاهم بر سر این شعارها بیندیشد.
در آستانه ۱۶ آذر
دانشگاهیان این روزها شاید بیشتر از هر زمان دیگری در سالهای اخیر هدف حملات ارتجاع قرار گرفتهاند. ارتجاعی که از زبان فرمانده بسیج میگوید «در دانشگاهها جهل غربی ترویج میشود». فرماندهی که نزدیکترین فاصلهاش با دانشگاه در ۱۸ تیر خونین ۱۳۷۸ بود و لابد این معرفت را هم از همانجا آورده است.
دانشگاهیان و دانشجویان در این هجوم روز افزون راهی ندارند جز این که پاسخ این تاریک اندیشیها را با روشنگری بدهند. در همین راه دانشگاهیان میتوانند سهم مهمی در یافتن طرق ارتباط با بخشهای مختلف جامعه بازی کنند. آنها میتوانند بر پایه همین ارتباط به بردن شعارها به میان گروههای مختلف وملموس کردن آنها برای همگان فعالیت کنند. دانشگاهیان همچنین میتوانند در این راه در کنار دیگران فعالیت کنند که با ایجاد ارتباط با بخشهای مختلف جامعه، خواستهای آنها را بازنمایند و نسبت این خواستها را با شعارهای جنبش نشان دهند. ۱۶ آذر می تواند آغازی برای پیوند خوردن بیشتر دانشگاه با بدنه اجتماعی جنبش باشد.
تاریخ : ۷ آذر ۱۳۸۸ • شاخه : اخبار
«مفاهیمی که فطرت مردم آنها را میپسندد چرا باید در نزد برخی از دوستان بسیجی ما نفرت ایجاد کند؟ کدام زشتی در نامهایی چون آزادی وجود دارد که وقتی بر زبان میآید قلب بعضی از آنان را مشمئز میکند، گویی که نام بزرگترین گناهان باشد؟ حال آن که هنوز بزرگترین میعادگاهها در اکثر شهرهای ما به نام آزادی خوانده میشوند. مگر نمیگوییم عنوانهایی چون حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیتها، و امثالشان محملهایی است تا قدرتها ریاکارانه خویشتن را به آنها الصاق کنند و سیمایشان را زیبا جلوه دهند؟ چرا آنهایی که قاعدتاً باید صاحبان اصلی و اصیل چنین آرمانهایی باشند از آنها فاصله میگیرند؟» میرحسین موسوی، ۴ آذر ۱۳۸۸، بیانیه پانزدهم
بیانیه پانزدهم میر حسین موسوی به مناسبت سالگرد تشکیل بسیج، به رغم ظاهر سادهاش اهمیت سیاسی بسیار دارد. اهمیت این بیانیه اگر در نسبت با بحثهای اخیر خوانده شود، بیشتر روشن میشود. در روزهای اخیر بحث شعارهای جنبش و بحث خشونت از مطرحترین مسایل پیرامون جنبش سبز بودهاند. بیانیه شماره پانزده میرحسین موسوی نیز به ابعاد مختلف این بحث پرداخته است. در این نوشتار به شرح و توضیح این ابعاد و اهمیت آن در آستانه ۱۶ آذر میپردازیم:
مسئله خشونت و رویکرد به آن
پس از وقایع ۱۳ آبان برخی گروههای سیاسی و روشنفکران به نوعی از این که جنبش در برابر خشونتی که علیهاش اعمال میشود به اصطلاح «رادیکال» شود، ابراز نگرانی کرده بودند. میرحسین موسوی نیز در دومین مصاحبه ویدیویی خود، که پس از ۱۳ آبان انجام شد، گفت که نباید در برابر این خشونتها عصبانی شد. با این حال رویکرد او در بیانیه اخیر از نظر سیاسی متفاوت، و مهمتر بود.
موسوی در سالروز تاسیس بسیج، با زبانی که علیالقاعده باید میان او و بسیج مشترک باشد، و با اتکا به ارزشهایی که او به آنها معتقد است و انتظار دارد که مورد اعتقاد بسیج هم باشد، بسیجیان را مورد خطاب قرار داد، اما برای اینکه از آنها بپرسد که چرا با مردم خشونت میکنند؟ آیا با جایزه گرفتن به خاطر خشونت علیه مردم، باز هم میتوانند خود را با آنچه آرمانهای بدو تاسیسشان میخوانند، پایبند بدانند؟ آیا خود را در وضعی متناقض نمیبینند؟
این مخاطبه فقط از این جهت که بسیجیان را به خاطر خشونتی که میکنند به پرسش گرفته مهم نیست، بلکه به خاطر پیامی که از میان خطوط آن میتوان خواند معنادارتر میشود. اینکه در موقعیت اعمال خشونت گسترده، مردم را مخاطب قرار دهیم و بگوییم «مبادا رادیکال شوید»، چیزی جز نوعی ابراز نگرانی نخواهد بود. ابراز نگرانیای که بدون اشاره به هیچ راه حلی برای خشونت، معلوم نیست قرار است چه فایدهای داشته باشد. موسوی در بیانیه پانزدهم، گامی از این نوع ابراز نگرانی فراتر گذاشته. او به سراغ عوامل خشونت رفته تا آنها را با تناقضات رفتارشان مواجه کند و از آنها بخواهد به سوی مردم برگردند. به این ترتیب، موسوی این بار نه به سوی خشونتشده، که به سراغ خشونتگر میرود.
جنبش چه میخواهد؟ یک یادآوری الهام بخش
در آن بخش بیاینه که موسوی بسیج را به سوی مردم میخواند نکته مهمی وجود دارد که میتواند در حرکتهای بعدی جنبش کارساز باشد. چنان که در پاره نقل شده در آغاز این نوشته آمد، موسوی از بسیجیان میپرسد که چرا از اسم آزادی نفرت دارند؟ چرا به آزادی حمله میکنند؟ چرا از آزادی میگریزند؟ آن هم در زمانی که «هنوز» حاکمیت بر استفاده از نام آزادی، همچون میراثی انقلابی پافشاری میکند. حمله به آزادی، در عین استفاده از آن، درست در جملات بعدی با موضوع مشابهی پیوند میخورد. موسوی یادآور میشود که در گفتار ایدئولوژیک حاکمیت، « حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیتها، و امثالشان» محملهایی شمرده میشوند که «قدرتها ریاکارانه خویشتن را به آنها الصاق» میکنند که «سیمایشان را زیبا جلوه دهند». اما آیا این همان کاری نیست که حاکمیت با نام آزادی میکند؟ آیا در عین این ابراز تنفرها از آزادی نیست که رییس دولت کودتا بارها وضعیت موجود در ایران را آزادی مطلق یا نزدیک به مطلق خوانده است؟ آیا این مشابه همان «ریاکاریای» که به «قدرتها» نسبت داده میشود نیست؟
در اینجا در عین حال موسوی تصریح میکند که خواست مردم در جنبش سبز، خواستِ آزادی، حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیتها، و امثال اینها است. در جایی که پارهای از تحلیلگران با اشاره به شعارهای «رادیکال» اخیر، آنها را با احتمال رادیکال شدنِ مردمِ مورد خشونت مربوط میکنند، موسوی در خطاب به بسیجیان که عامل خشونت شدهاند تاکید میکند که شعارهای جنبش را باید اساساً شعارِ آزادی، حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیتها، و امثال اینها دانست. موسوی میگوید که شعار ما این است و اصل برخورد وخشونت با مردم، بهخاطر چنین شعارهایی است که صورت میگیرد.
موسوی باز هم گامی به پیش میگذارد: اگر استفاده «قدرتها» از این شعارها «ریاکارانه» دانسته میشود، پس خود شعارها به نوعی تصدیق میشوند. و از آن مهمتر، این شعارها به تعبیر او، مانند شعار آزادی مورد «پسند فطرت مردم» هستند. شعارهایی که به فطرت برمیگردند، شعارهایی انسانی هستند. شعارهایی هستند که تحققشان به خیر و صلاح همه انسانها است. پس بسیجیان به عنوان بخشی از مردم، خود باید از «صاحبان اصلی» این شعارها شناخته شوند، و اگر امروز آنها در برابر خواهندگانِ این شعارها خشونت میورزند؛ اگر برای خشونتورزیشان پاداش میگیرند؛ اگر پی دروغگو رفتهاند، همه اینها به این دلیل و به این معنی است که با خود بیگانه شدهاند و بر علیه اصل خود و «فطرت» خود عمل میکنند. بیگانگیای که موسوی در بندهای دیگر بیانیه در بعد ایدئولوژیک و آرمانهای هنوز مورد ادعا هم نشانش داده است.
شعارهای جنبش: هم استراتژی هم تاکتیک
بیانیه موسوی در این بند را میتوان حامل پیامی برای مردمی که در اینجا مخاطب نیستند، هم دانست: شعارهای ما آزادی، حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیتها، و امثال اینها هستند. ما تحقق اینها را میخواهیم، پس میتوانیم به این شعارها نه صرفاً به مثابه هدف و استراتژی، که همچون تاکتیک مبارزه هم نگاه کنیم؛ کاری که خود موسوی در این بیانیه به نوعی انجام داده است. موسوی در اقدامی الهام بخش، خواسته نشان دهد که شعارهای جنبش چنان فراگیرند، که حتی میتوان آنها را به میان بسیج برد و به نفوذ آنها در میان بسیجی که امروز عامل اصلی سرکوب جنبش است هم امید بست. میتوان با بلندپروازیای به سبک خود او، روزی را تصور کرد که همه با هم «سبز شویم». مستقل از این که چنین آرزویی به وقوع خواهد پیوست یا نه، این رویکرد میتواند به عنوان تاکتیکی اساسی در جنبش مورد اعتنا قرار گیرد.
جنبش سبز با توجه به ظرفیت شعارهای اساسیاش «آزادی، حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیتها و…» باید به این بیاندیشد که چگونه این شعارها را به میان اقشار و طبقات و گروههای مختلف اجتماعی ببرد. باید به این بیندیشد که چگونه به هر کسی نشان دهد که او هم باید این شعارها را بخواهد. جنبش سبز میتواند به طراحی شعارهای مشخصتر بر پایه همین شعارهای اصلی و پیوند برقرار کردن با گروههای مختلف برای ایجاد تفاهم بر سر این شعارها بیندیشد.
در آستانه ۱۶ آذر
دانشگاهیان این روزها شاید بیشتر از هر زمان دیگری در سالهای اخیر هدف حملات ارتجاع قرار گرفتهاند. ارتجاعی که از زبان فرمانده بسیج میگوید «در دانشگاهها جهل غربی ترویج میشود». فرماندهی که نزدیکترین فاصلهاش با دانشگاه در ۱۸ تیر خونین ۱۳۷۸ بود و لابد این معرفت را هم از همانجا آورده است.
دانشگاهیان و دانشجویان در این هجوم روز افزون راهی ندارند جز این که پاسخ این تاریک اندیشیها را با روشنگری بدهند. در همین راه دانشگاهیان میتوانند سهم مهمی در یافتن طرق ارتباط با بخشهای مختلف جامعه بازی کنند. آنها میتوانند بر پایه همین ارتباط به بردن شعارها به میان گروههای مختلف وملموس کردن آنها برای همگان فعالیت کنند. دانشگاهیان همچنین میتوانند در این راه در کنار دیگران فعالیت کنند که با ایجاد ارتباط با بخشهای مختلف جامعه، خواستهای آنها را بازنمایند و نسبت این خواستها را با شعارهای جنبش نشان دهند. ۱۶ آذر می تواند آغازی برای پیوند خوردن بیشتر دانشگاه با بدنه اجتماعی جنبش باشد.
Nessun commento:
Posta un commento